قالب وبلاگ

تحقیقات آموزشی   EDUCATIONAL RESEARCH
Educational Research  تحقیقات آموزشی سنجش و اندازه گیری آموزش تدریس روش تحقیق 
لینک های مفید

ديد کلي درباره تحول رواني 
به طور کلي، روانشناسان زندگي انسان را به هفت مرحله تقسيم مي کنند :

1- پيش تولدي 
2- کودکي اول 
3- کودکي دوم 
4- کودکي سوم 
5- نوجواني 
6- بزرگسالي 
7- پيري  

ما در دوره پيش تولدي ، شاهد نمو درون رحمي هستيم . با استفاده از مطالعات راديولوژيک، مشخص شده که در دوره درون رحمي ، جنين از يک سلول تخم تکثير مي شود، دوره " فتوسي " را طي کرده ، کامل مي شود و برانگيختگي هاي حرکتي دروني و نموزيستي دارد. در اين دوره ، کنشهاي حسي آغاز مي شوند ( برخي قابل مشاهده و برخي غير قابل مشاهده مي باشند ) و نوعي از شرطي سازي و يادگيري بسيار مقدماتي نيز مي تواند وجود داشته باشد ، به طور مثال ، چنانچه در هشت و نه ماهگي درون رحمي ، مادر به طور دائم در معرض يک ريتم خاص از آهنگ خاصي قرار بگيرد ، نوزاد او پس از تولد نيز به اين آهنگ و صدا واکنش خاصي نشان مي دهد . اين امر ، يادگيري بسيار مقدماتي و اوليه است که نوعي يادگيري حسي – حرکتي مي باشد . 
در دوره کودکي اول يا نوزادي و خردسالي ، هوش حسي – حرکتي رشد و افزايش مي يابد. عنوان " هوش حسي – حرکتي " در نظريه هاي پياژه و والن مطرح بود . کودک در دنياي خود مبادله مي کند . اين مبادله از طريق دهان ، گوش کردن و لمس اجسام صورت مي گيرد و به طور کلي ، اينها دنياي کودک را تشکيل مي دهد . 
کودک در اين دوره ، نخستين روابط عاطفي را تجربه مي کند . اين روابط ، ابتدا با افراد مختلف است ، اما آنچه که در کودک تمايز يافته مي باشد ، اين است که روابط عاطفي ، ابتدا با مادر مطرح مي گردد و کودک در حدود هفت الي هشت ماهگي ، چهره مادر را از افراد بيگانه تشخيص مي دهد . در هشت ماهگي ، دلهره در کودک به وجود مي آيد و چنانچه افراد بيگانه وي را در آغوش گيرند ، دچار دلهره مي شود و به اصطلاح عاميانه ، " غريبي " مي کند. 
روابط عاطفي ، مي توانند به شکل دلبستگي ظاهر شوند . هنگامي که کودک ، مادر خود را باز مي يابد و او را به عنوان يک موضوع و شيئ مستقل بازشناسي مي کند، به تدريج روابط آنها به صورت روابط عاطفي در مي آيد . دلبستگي ، در دوره هاي اوليه نيز هست ؛ البته با اين تفاوت که شکل دلبستگي تغيير مي يابد و چنانچه شکل آن تغيير نيابد ، ممکن است که به دلبستگي مرضي تبديل شود . 
براي مثال ، زماني که کودک از مادر خود جدا مي شود ، اين امر براي او بسيار مشکل است و چنانچه اين روند ادامه يابد ، کودک تا مرز بيهوشي پيش مي رود . اين دلبستگي ، مرضي و نابهنجار است .  

در اين دوره ، خواب بسيار مهم است و نقش بسيار موثري در ايجاد امنيت رواني کودک ايفا مي نمايد . بر اساس تجارب مختلف ، مي توان نتيجه گيري نمود که هر چه بچه ها بهتر و طبيعي تر تغذيه شوند ، خواب مناسب تري داشته باشند ، امنيت رواني و اعتماد بيشتري خواهند داشت . 
همانطور که در نظريه اريکسون مطرح شد . امنيت رواني ناشي از تغذيه صحيح کودک ، مي تواند نوعي احساس اعتماد را در وي به وجود آورد . بنابراين ، از اين مسأله ، مي توان چنين نتيجه گيري کرد که شير مادر در امنيت رواني کودک اهميت بسزايي را ايفا مي نمايد . 
در دوره اول ، تصوير شيئ دائم در ذهن کودک ايجاد مي شود . به عبارت ديگر ، ( کودک مي تواند ، شيئ را که قبلاً ديده و الآن در حوزه ديد وي نمي باشد ، رديابي نموده و آنرا پيدا کند. مهمترين شي اي که براي کودک مطرح است ، مادر مي باشد ، به همين دليل ، چنانچه مادر را نبيند ، براي وي گريه مي کند . در اين مرحله ، کودک به راحتي مادر خود را از غير مادر تشخيص مي دهد .  

 

  ديد کلي درباره تحول رواني (2)

 

دوره سوم به سالهاي پيش دبستاني مربوط مي شود و با دوره دوم کودکي، يعني دوره پيش عملياتي در نظام پياژه ، منطبق است . در اين دوره ، کودک به ابزارهاي جديد ذهني دست مي يابد و گسترش تجسم و تصاوير ذهني ، موجب دستيابي کودک به ابزارهاي جديد ذهني مي گردد . يکي از اين ابزارهاي ذهني ، کشف وسايل جديد براي نيل به اهداف است . 
در زندگي کودک ، اهداف متفاوت هستند و بايد عيني باشند . حل مسأله و کاربرد ابزار جديد به منظور رسيدن به هدف ، نوعي گسترش ابزار ذهني است . 
در اين دوره ، ما شاهد کنشهاي رمزي در کودک مي باشيم . به عبارت ديگر ، مي توان گفت که يکي از ابزارهاي ذهني جديد در اين مرحله ، کنشهاي رمزي است که در بازيهاي کودک بروز کرده و بازيهاي رمزي او را به بازيهاي قاعده دار تبديل مي کند . همانطور که در نيم دوره پيش عملياتي پياژه توضيح داده شد ، کودک واجد کنشهاي رمزي مي شود ، در نتيجه ، مي تواند براي ابراز منظور خود ، از سمبل ها و نمادها استفاده کند . براي مثال، کودک سوار جارو ( سمبل ) مي شود و منظور او ، هواپيما يا ماشين مي باشد ، يعني جارو، سمبل ماشين است . در دوره قبل ، يعني کودکي اول ، بازيهاي کودک تمريني بود . 
بازيهاي رمزي ، بازيهايي هستند که ما به ظاهر متوجه بازيهاي کودک نمي شويم . اين بازي ها نمودي از کنشهاي رمزي مي باشند که در دوره پيش عملياتي و کودکي دوم ، در کودک حاصل مي شود يا به عبارت ديگر ، ابزار جديدي هستند که به شکل شناختي ، در کودک به وجود مي آيند . براي مثال ، خاله بازي يک نوع بازي رمزي است ، کودک از رمز ، براي بيان مفاهيم يا برخي از ابزارها استفاده مي کند .  

ما در کودکي دوم يا نيم دوره پيش عملياتي ، شاهد به وجود آمدن زبان ، به عنوان " کنش عملياتي " در کودک مي باشيم . زبان يکي از ابزارهاي جديد ذهني و شناختي است که کودک توسط آن با ديگران ارتباط برقرار مي نمايد و در نتيجه ، زبان موجب ايجاد کنش متقابل بين کودک و ديگران مي گردد . 
در دوره پيش عملياتي ، مهارتهاي عاطفي ابتدايي در کودک به وجود مي آيند کودک به تدريج ، مي تواند مهارتهايي را در زمينه عاطفي به دست آورد ؛ البته مهارتهايي که ابتدايي هستند نه پيچيده ، يعني روابط عاطفي نخستين کودک گسترش مي يابند ( روابط عاطفي نخستين در رابطه با مادر مطرح مي شوند ، اما در اين دوره گسترش يافته ، از حوزه مادر به حوزه هاي ديگر منتقل مي شود و تعميم مي يابد ).
در اين دوره ، تضاد عاطفي – هيجاني در کودک به وجود مي آيد که موجب بحران شخصيت مي گردد. همانطور که در نظريه والن ديديد ، در اين دوره ، کودک دچار تضاد بين اثبات خود و دستورالعمل يا تحکيم ديگران مي گردد که اين مسائل ، موجب بحران شخصيتي در وي مي شود . اگر اين تضاد توسط ديگران حل شود ، وقفه اي شکل نمي گيرد، در غير اين صورت ، تضاد سبب پديداري وقفه در تحول رواني کودک مي شود. 
از نظر والن ، تضاد ، زماني حل مي گردد که زمينه خود ارزنده سازي و اثبات خود در کودک فراهم شود .  

در دوران کودکي ، کودک نياز به ايجاد زمينه هايي براي ابراز خود دارد تا بتواند از طريق انجام اين اعمال ، خود را اثبات کند ؛ البته در دوران بزرگسالي نيز فرد براي اثبات خود و استقلال عمل ، نياز به شرايط خاصي دارد ، اما اين شرايط توسط والدين فراهم نمي شود ، بلکه شرايط محيطي – اجتماعي، زمينه ساز شرايط مطلوب هستند . بنابراين ، مي توان گفت که پديده اثبات خود و خود ارزنده سازي ، فقط مختص دوران کودکي نيست ، بلکه در همه دوران هاي زندگي مورد نياز است ، اما اشکال فراهم سازي فرصتهاي مطلوب ، متفاوت مي باشد . 
در دوره پيش عملياتي ، ايجاد شرايط مطلوب به عهده والدين مي باشد. اگر بين خود ارزنده سازي فرد و والدين تضاد رخ دهد ، موجب لجبازي در کودک خواهد شد . به عبارت ديگر ، مي توان گفت که لجبازي ، نشان دهنده امتناع و تضاد کودک است . چنانچه کودک به اندازه کافي زمينه هاي لازم براي خود ارزنده سازي را در اختيار داشته باشد ، تضاد و لجبازي به طور طبيعي و تدريجي ، حل خواهد شد ، در غير اين صورت ، تضاد سبب بروز بحران شخصيتي در وي مي گردد ؛ البته اين مسأله به اين معنا نيست که والدين دستورالعملهاي لازم را به کودک منتقل نکنند ، بلکه در عين تحکم ، بايد شرايط لازم به منظور اثبات وجود در وي فراهم شود ، زيرا ايجاد شرايط صرف براي کودک ، بدون تحکم و ارائه دستورالعملهاي لازم، سبب رها شدن او مي شود و کودک مي تواند بدون هيچ تلاشي به اهداف خود دست يابد.
لازم به ذکر است : هنگامي که مطلبي را از کودک مي خواهيد ، صحبتهاي خود را از حالت انشايي به صورت استفهامي درآوريد تا از نظر تربيتي ، به نتايج مطلوبي دست پيدا کنيد.  

 

  مزاياي جمله استفهامي عبارتند از :

1- براي فرد ، فرصت پاسخ گويي فراهم مي شود ، در حالي که در جمله دستوري ، چنين فرصتي وجود ندارد . 
2- دوري از پند، اندرز ، نصيحت و ارشاد : براي مثال ، فکر نمي کني که نمره ١٤ نمره بدي باشد ؟ کودک پاسخ مي دهد : " بله " ، شما مي گوييد ، اگر اينطور است ، بياييد به کمک هم آنرا جبران کنيم . در اين صورت ، شما دستورالعمل داده ايد ، خود ارزنده سازي کودک را خدشه دار نکرده و او را نصيحت نکرده ايد . 
3) دوره کودکي پاياني يا دوره کودکي سوم : اين دوره ، همان سن مدرسه يا سن مقوله اي والن ، يعني دروه دبستاني و دوره عملياتي پياژه است .  

کثر گرايشهاي کودک در اين دوره ، شناختي و مقوله اي است ( کمتر عاطفي است ). در اين دوره ، عمليات منطقي عيني در ذهن کودک شکل مي گيرد ، از جمله عمليات منطقي عيني، مي توان به شکل گيري طبقه بندي ، رديف کردن ، مفهوم عدد ، ماده ، خدا و مرگ اشاره نمود و در اينجا ، شخصيت چند ظرفيتي است . 
در اين دوره ، زمينه اجتماعي شدن و تحول اجتماعي فراهم مي شود و از آنجا که در نظر کودک ، همسالان اهميت بسياري دارند ، روابط با آنها گسترش مي يابد . به دليل انضباط محيط مدرسه ، نوعي انضباط در کودک به وجود مي آيد و ما شاهد خلاقيت در وي مي باشيم . کاردستي و صنع ، نمونه بارز ابداعات کودک در اين مرحله مي باشند .  

 

  ديد کلي درباره تحول رواني (3)

دوره نوجواني : دوره نوجواني با بلوغ آغاز مي شود . سن نوجواني در دختر و پسر و حتي از فردي به فرد ديگر ، متفاوت است .  

 

  ويژگيهاي دوره نوجواني عبارتند از :

1- هويت يابي : در اين دوره ، نوجوان مي خواهد ، خصوصيات خود را تعريف کند. منظور از هويت يابي ، پيدا کردن ويژگيها و مختصات خود در گروههاي مختلف مي باشد. نوجوان مي خواهد ، پاسخي براي سئوالات مختلف خود بيابد . براي مثال ، او چه کسي است ؟ در کجا قرار دارد ؟ مي خواهد ، چه کاري انجام بدهد ؟ نقش و موقعيت او در زندگي آينده چيست ؟ حتي او در مورد ازدواج ، جنس مخالف و شغل نيز فکر مي کند و تمام تلاش خود را براي واضح تر کردن تصوير ذهني خويش به کار مي گيرد . او مي خواهد ، به هويت واحدي از خويش دست يابد ، زيرا به صورت دائم به دنبال اين است که چه سرنوشتي در انتظار اوست ؟ به کجا خواهد رسيد ؟ و ... . 
نوجوان براي برخي از سوالات خود پاسخ پيدا مي کند ، ولي برخي از سوالاتش بي پاسخ خواهد ماند . علت اين امر را مي توان در تربيت و محيط نوجوان جستجو نمود. در مجموع، نوجوان آينده روشني را براي خويش تصور نمي کند ، ولي تمامي تلاش خود را براي هويت يابي و کسب تصوير روشني از خود ، به کار مي برد . 
يکي از جنبه هاي هويت يابي ، هويت جنسي است که فرد ، توسط آن منزلت جنسي خود را تحکيم مي بخشد . به طور مثال ، يک پسر به دنبال اين خواهد بود که در اجتماع ، ابتدا به عنوان يک پسر و سپس به عنوان يک مرد، ايفاي نقش کند ، به اين ترتيب ، او کم کم رفتارهاي مردانه و نقش جنسي خاص را بر عهده مي گيرد. 
در اين مرحله ، يک دختر به دنبال اين است که چگونه مي تواند ، مادر باشد ، چه رفتارهاي مادرانه اي بايد از خود نشان بدهد . بازيهاي دخترانه کدامند ؟ رفتارهاي دخترانه چيست و او چه نقشي را بايد ايفا کند ؟ از طريق اين رفتارها است که منزلت جنسي وي محکم مي شود، در حالي که در دوره هاي قبلي ، ممکن است ، او بداند که دختر يا پسر است ، ولي بازيهاي مشترک نيز انجام بدهد . 
در اين دوره ، فرد متوجه جنسيت ، نقش ها و منزلت خويش خواهد شد ، آنها را تحکيم مي بخشد و اين امر ، به صورت کامل با هويت يابي عجين است . 
بايد متذکر شد که هويت يابي جنسي دوره نوجواني با هويت يابي جنسي دوره کودکي تفاوت دارد . 
فرد در دوره کودکي ، به دختر يا پسر بودن خود فکر مي کند و جنسيت خود را متوجه مي شود ، در حالي که در دوره نوجواني ، در اين مسأله شکي ندارد . او متوجه ويژگيهاي جنسي خود شده ، معهذا خواستار مطابقت با هنجارهاي جامعه و توقعات آن از دو جنس است . در اين مرحله ، فرد در تطابق و سازگاري با توقعات ديگران تلاش مي کند و اين امر ، " تحکيم منزلت جنسي " ناميده مي شود . 
در دوره نوجواني بر خلاف دوره کودکي، در صورتي که از يک دختر توقعات پسرانه داشته باشيم ، به ما پاسخي نمي دهد و سعي دارد ، خود را به هم جنس خويش نزديک سازد ( به جز اختلالات رواني ) . 
براي مثال ، در اختلالات رواني ، همجنس گرايي فرد ، نمي تواند هويت يابي جنسي مطلوبي داشته باشد و در نتيجه يک پسر ، رفتارهاي دخترانه انجام مي دهد يا برعکس . اين امر ، اختلال روانشناختي است که در هويت يابي جنسي رخ مي دهد . 
فرد در دوره نوجواني و در نتيجه هويت يابي ، دنياي متفاوت تري پيدا مي کند ؛ البته اين دو دنيا در هم تداخل پيدا نمي کنند ( مگر به اختيار ) . در محيطهاي اجتماعي که جنسيت در تعيين برخي کارها و مشاغل نقش ندارد ، اين موارد به صورت هنجار در مي آيند، اما به تدريج شکل هنجار را از دست مي دهد. براي مثال ، کار در معدن ، يک کار مردانه است ، در حالي که ممکن است ، امروزه خانمها مهندس معدن نيز باشند. هنجارهاي جامعه به شکل اعتباري، مشخص کننده نقش دختر و پسر هستند ، ولي به طور کلي ، تفکيک دو جنس توسط هويت يابي جنسي و هويت يابي اجتماعي صورت مي گيرد. 

2- فکر صوري و انتزاعي در دوره نوجواني شکل مي گيرد ، يعني فرد مي تواند به مواردي که وجود خارجي ندارند ، فکر کند . در اين مرحله ، تفکر او نياز به شکل و ابزار ندارد ، بلکه تفکر منطقي بوده و به صورت منطق قضايا و فکر فلسفي مطرح است. اين وهله با وهله اي که پياژه در دوره نوجواني، يعني حدود ١٢-١١ سالگي مشخص کرده ، مطابقت دارد 
دوره نوجواني با انبوهي از بحرانها که کودکي را از بزرگسالي جدا مي سازد ، همراه است. بحران شخصيت با ابعادي گسترده تر از سر گرفته مي شود ، بحرانهايي که در نظريه والن، نوعي جستجوگري در نگرش و احساسات هستند . ممکن است ، اين جستجوگري ها در نوجوان ، بحران ايجاد کند ، ولي به تدريج که از وهله نوجواني دور مي شويم، جستجوگري و فکر رستاخيزي ، به دليل کار ، تجربه و مسووليت پذيري از بين مي روند ، فرد از بحرانها خارج مي شود و به دوره بزرگسالي مي رسد . 
3- فکر رستاخيزي : فکر رستاخيزي نوعي روحيه نوجواني است که به اوايل جواني نيز کشيده مي شود . منظور از فکر رستاخيزي ، اين است که نوجوان مي خواهد، به راحتي و خيلي زود به تمامي اهداف خود دست يابد . او مي خواهد ، همه چيز با ميل خودش تغيير کرده و مطابق ميل او ساخته شود ، زيرا نوجوان هنوز به مرحله کار و تجربه نرسيده و خيلي از مسائل را درک نمي کند وگرنه ، در صورتي که اين فکر را محک بزند ، مي داند که به زودي تحقق نمي يابد . 
نوجوان ، به تدريج با کار ، تجربه و مسووليت پذيري ، موارد بسياري را ياد مي گيرد و در تربيت و انتظارات خود هم ، تدريجي بودن را رعايت مي کند . 
هويت يابي در فکر صوري نيز دخالت مي کند ، يعني چنانچه شخص نتواند تعريف درستي از خود و مختصاتش داشته باشد ، نمي تواند روابطش را گسترش دهد ، در نتيجه ، نمي تواند تعريفي از منزلت خويش کسب و بحرانها را سپري کند . بنابراين ، هويت يابي دوره نوجواني، يک مفهوم بسيار کليدي و مهم است . 
براي مثال نوجواني آينده خود را در تابلويي کشيده که خود نيز در اين تابلو وجود دارد ، اما هر چه مي نگرد ، نوشته هاي تابلو ناخوانا و مبهم هستند . هر چه او تجربه و مسووليت بيشتري مي پذيرد و دقت بيشتري مي کند ، تابلو واضح تر مي شود ، در نتيجه ، تعريفي از خود پيدا مي کند . به تعبير پياژه ، در اين صورت است که فرد به تعادل مي رسد ، زيرا مي داند که مي خواهد ، چه کاري انجام بدهد و مسير و هدف او چيست ؟ در نتيجه ، نوجوان رشد مي کند . به اين ترتيب ، نوجوانان موفق ، کساني هستند که تابلوي واضح تري از خود و آينده شان ترسيم مي کنند . هر چه تابلو واضح تر باشد ، نوجوان هويت بهتري از خود دارد و هر چه تابلو مبهم تر باشد يا اصلاً تابلويي نباشد ، نوجوان کمتر رشد مي کند و در دوره رکود به سر مي برد . برخي از نوجوانان ، نمي دانند که در آينده مي خواهند ، چه کار کنند ، چه هدفي دارند ، کجا مي روند ، چه برنامه اي براي زندگي خويش دارند و در نتيجه ، سرنوشت خود را به مرور زمان واگذار مي کنند ، اينها کساني هستند که تصوير مبهمي از خويش دارند و هويت لازم را کسب نکرده اند .  

دوره بزرگسالي : در دوره بزرگسالي ، فرد به تدريج ، و با کار و تجربه به خود متکي مي شود و در خود ، احساس مولد بودن و کفايت داشتن را به وجود مي آورد . اين امر ، حاصل ايجاد منزلتهاي علمي ، شغلي و خانوادگي مي باشد . 
ويژگيهاي فرد در دوره بزرگسالي ، خود اتکايي ، منزلت علمي – شغلي – خانوادگي ، کفايت داشتن ، مولد بودن ، تعميق تعهد شخصيتي و اجتماعي مي باشد . 

دوره پيري : با اين ويژگيها ، شخص به تعهدات اجتماعي و شخصيتي خود عمق بخشيده، پخته تر مي شود و در پايان ، به دوره پيري مي رسد که انتهاي زندگي است . پذيرش پايان زندگي ، اثرات سوئي ندارد . دوره پيري ، دوره اي است که به دليل کاسته شدن خلقت ( در نگاه اسلام به رشد ) و با توجه به تعبير اريکسون ، انسان احساس تعلق خود را نسبت به دنيا کم مي کند ، قواي جسماني و روحي او تحليل مي رود ، به همين دليل ، خود را آماده رفتن به دنياي ديگري مي کند ، اما پايان زندگي ، لزوماً به معناي نابهنجاري نيست ، زيرا به دوران قبلي و رضامندي بستگي دارد . در صورتي که فرد وهله هاي گذشته را به خوبي سپري کرده باشد ، پايان زندگي را به عنوان يک واقعيت مي پذيرد ، آماده رفتن به دنياي ديگري مي باشد ، خود اتکايي دارد ، به منزلتهاي خويش وقوف مي يابد ، فکر صوري دارد بحرانها را رد کرده و هويت خوبي يافته است ، اما گاهي اوقات ، ممکن است که فرد در دوره پيري ، احساس ترس و نوميدي کند ، احساس تماميت لازم را کسب نکند و در نتيجه ، دچار نابهنجاري گردد .  

 


موضوعات مرتبط: روانشناسی رشد، کارگاهها   Workshop
[ جمعه ۱۳۹۴/۱۱/۰۹ ] [ 9:18 ] [ مدیر گروه ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

"تحقیقات آموزشی""آموزش و پرورش"  kharazmi"یادگیری  ""دانش آموز" معلم  "روش تدریس"مدیریت آموزشی "نظارت و راهنمایی"مدیریت  درس  برنامه ریزی ارزشیابی   تحقیق  پژوهش   "یاددهی و یادگیری""گروههای آموزشی" "تکنولوژی آموزشی"   معلمان  دین  مدیریت "برنامه ریزی" اختلالات یادگیری."Education" learning "student" teacher "teaching methods" "Supervision" course management planning exercise research study evaluating "teaching and learning" "educational research" "departments" "educational technology" teachers,learning disabilities.learning disorders
management "planning "Instructor Training
موضوعات وب
امکانات وب



در اين وبلاگ
در كل اينترنت